محمدامین نوروزی نژاد

یادداشتهای روزانه

محمدامین نوروزی نژاد

یادداشتهای روزانه

ریتم زندگی

اگر می توانستم یک بار دیگر به دنیا بیایم کمتر حرف می زدم و بیشتر گوش می کردم !

دوستانم را برای صرف غذا به خانه دعوت می کردم حتی اگر فرش خانه ام کثیف و لکه دار بود و یا کاناپه ام ساییده و فرسوده شود ...

در سالن پذیرایی ام ذرت بو داده می جویدم و اگر کسی می خواست که آتش شومینه را روشن کند نگران کثیفی خانه ام نمی شدم ...

پای صحبتهای پدر بزرگم می نشستم تا خاطرات جوانی اش را برایم تعریف کند و در یک شب زیبای تابستانی پنجره های اتاق را نمی بستم تا آرایش موهایم به هم نخورد ، شمع هایی که به شکل گل رز هستند و مدتها بر روی میز جا خوش کرده اند را روشن می کردم و به نور زیبای آنها خیره می شدم ...

با فرزندانم بر روی چمن می نشستم بدون آنکه نگران لکه های سبزی شوم که بر روی لباسم نقش می بندند ...با تماشای تلویزیون کمتر اشک می ریختم و قهقهه خنده سر می دادم و با دیدن زندگی بیشتر می خندیدم ...

هر وقت که احساس کسالت می کردم در رختخواب می ماندم و از اینکه آن روز را کار نکردم فکر نمی کردم که دنیا به آخر رسیده است ...هرگز چیزی را نمی خریدم فقط به این خاطر که به آن احتیاج دارم و یا اینکه ضمانت آن بیشتر است .

به جای آنکه بی صبرانه در انتظار پایان نه ماه بارداری بمانم هر لحظه از این دوران را می بلعیدم چرا که شانس این را داشته ام که بهترین موجود جهان را در وجودم پرورش دهم و معجزه خداوند را به نمایش بگذارم

وقتی که فرزندانم با شور و حرارت مرا در آغوش می کشیدند هرگز به آنها نمی گفتم : بسه دیگه حالا برو پیش از غذا خوردن دستهایت را بشور ، بلکه به آنها می گفتم دوستتان دارم

اما اگر شانس یک زندگی دوباره به من داده می شد هر دقیقه آن را متوقف می کردم ، آن را به دقت می دیدم ، به آن حیات می دادم و هرگز آن را پس نمی دادم...

 

رسم عاشقی

در مثنوی الهی‌نامه عطار آمده است که: حضرت سلیمان بر گروهی از موران می‌گذشت. همه برای خدمت حاضر شدند، مگر موری که تلی خاک پیش لانه‌اش بود و چست و چالاک ذره ذره خاک را بر می‌گرفت و به جای دیگر می‌برد. سلیمان او را فراخواند و به وی گفت: با این جثه کوچک و بنیه ضعیف اگر عمر نوح و صبر ایوب هم داشته باشی نمی‌توانی این تل خاک را از پیش برداری. مور در پاسخ سلیمان می‌گوید: من بر موری عاشقم و او برگرفتن این تل خاک را شرط وصال قرار داده است. می‌کوشم تا آن را برگیرم و به وصال برسم. اگر هم نتوانم، لااقل عمر خویش را در این مسیر گذرانده‌ام و می‌توانم بگویم که مدعی دروغ زن نیستم.

اردیبهشت ماه ادب و فرهنگ پارسی

اردیبهشت ماه تولد بزرگان ادب و فرهنگ فارسی است. ماهی که اول روز آن تولد سعدی شاعر بلند پرواز ایرانی است که شعر بنی آدم آن با ترجمه ای به تمامی زبانهای زنده دنیا بر سر در سازمان ملل متحد در نیویورک نصب گردیده است. حافظ تعالی زیباترین عاشقانه هاست و فردوسی که شاه سخن پرداز ایرانی است همو که در زمانی که نوشتن و گفتن از زبان فارسی جرم بود تمام ثروت و مکنت و هستی خود را به پای شاهنامه ای گذاشت و با قدرت تمام در برابر دربار ترکان غزنوی که جیره خوار خلفای عباسی بودند ایستاد تا بگوید :

چو ایران نباشد تن من مباد

آری این سه تن بزرگانی هستند که با توجه به تجزیه ایران شهر و تبدیل آن به ایران همچنان افتخار بودن آرامگاههایشان در سرزمین مادری مانده است تا روح آنها نیز همچنان از فرهنگ و ادب این سرزمین کهن در برابر شیطنتهای تخمه های سوسمار خوار و جماعت مسخ شده و بی هویت که پارسی را به حیل عربی و لاتین آلوده می نمایند،محافظت کند و یادآوری این نکته که  :

بسی رنج بردم در این سال سی/ عجم زنده کردم بدین پارسی

. متاسفانه ما گاهی فراموش می کنیم که که بوده و کجا بوده ایم و به جای مطالعه گذشته پرافتخار خویش خود را سرگرم روزمرگیهایی ساخته ایم تا دیگران از این فرصت برای دنبال کردن اهداف عباسی و اموی خود داشته باشند. چو نیکو گفته است آن بزرگوار که

تاریخ معلم انسانهاست با مطالعه گذشتگان از سرنوشت آنها عبرت بگیرید